شيرين شيرين
زمان داره به سرعت میگذره و ايپك روز به روز تغییر میکنه و بزرگتر میشه و بامزهتر. بعضی وقتها دلم میخواد زمان متوقف بشه و ايپك همين قدری بمونه تا بیشتر ببینمش و از کوچولو بودنش لذت ببرم و تک تک لحظات رو با تمام وجودم حس کنم. وقتی یه بچه نوزاد میبینم باورم نمیشه که ايپك تا همين چند ماه پیش به این کوچولویی بوده و من هم این روزها رو گذروندم یا یه زن حامله میبینم با لذت به شکمش نگاه میکنم و از اینکه به زودی یه نینی میاد تو بغلشون غرق شادی میشم؛ انگار که خودم هیچ وقت حامله نبودم و اون روزها رو تجربه نکردم. احساس میکنم زمان خیلی سریع داره جلو می&zwn...
نویسنده :
مامان مارال
4:48
عشق
چه ظلمي است ،عجب خيانتي ، چه كوته فكري ، كه مادر را ، زادگاه عشق ،كسي كه بودن به او مديون است ، سرچشمه تمام زيبايي ها ، محبت ها ، دوست داشتن ها را به فرشته تشبيه كنيم هيچ فرشته اي مادر نميشود مادر، فقط مادر است همين ........... ...
نویسنده :
مامان مارال
17:41
مادر
ايا مي دانيد بدن انسان می تونه تا 45 واحد درد رو تحمل کنه. اما زمان تولد، یک زن تا 57 واحد درد رو احساس می کنه این معادل شکسته شدن همزمان 20 استخوانه! مادرتون رو دوست داشته باشید... ...
نویسنده :
مامان مارال
17:40
ديدار نزديك است
پرنسس من سلام مدتی که خیلی ضربه هات رو خوب احساس میکنم اینقدر لذت بخشه برام که دوست دارم همون لحظه بغلت کنمو حسابی ماچ بارونت کنم صبح ها ازخواب بیدارم میکنی وبهم میگی که بایدبهت صبحانه بدم وای خیلی خوبی تو دخترررررررررررررررررر نمیدونم چرا دخترم اما انگار مدتیه که میشناسمت برام عجیبه هروقت به این موضوع فکرمیکنم که وقتی بیای چه عکس العملی نشون بدم خیلی خوشاینده اصلا حس غریبی ندارم انگار خواهر کوچیک منی باورت میشه ؟؟؟؟؟دخترم فقط وفقط از خدا مي خوام كه بتونم زندگی که خودم دوست دارم رو برات فراهم کنم و بهت افتخار کنم وبا سربلندی همه جا بگم این دختره منه میدونم که همینطورم میش
نویسنده :
مامان مارال
0:13
سونوي 25 هفتكي
پرنسسم سلام مامانی الان که دارم این مطالب رو مینویسم به گفته سونوگرافی شما 25 هفته و 3 روزته الهی قربونت برم دخترکم امروز باهم رفتیم صارم سونو گرافی، وای دخترم خیلی بی تابت بودم اخه از اسفندماه تا الان ازت بیخبر بودم صورت زیباتو ندیده بودم البته میتونستم تجسمت کنم ولی نه به این قشنگی میدونی تصور میکنم تو زیباترین فرشته ای هستی که میتونم داشته باشم . خلاصه برات بگم که آقای دکتر گفت که شما مثل ایکیوسان تو شکم مامی نشستی وزنتم856 گرم البته نمیدونم این میزان یعنی نرمال یابیشتر در هرصورت خوشحالم که تو سالمی بعد از چرخوندن اون قلقلی رو شکم من عکس زیباتو دیدم وای ا دوتا لپ باد کرده که انگار کلی توش خوراکی قایم کرده بودی تازه لباتو که من ع...
نویسنده :
مامان مارال
0:09
انتخاب اسم
دختر گلم حالا وارد مرحله ى سخت شديم، مى خوام اسمت يا ايرونى باشه يا مثل خودم تركى ، در ضمن هم راحت تلفظ بشه هم به فاميلت بياد آرنيكا دريتا شوكا. ويشكا. مانترا. ايپك. بين اين چنتا مرددم
نویسنده :
مامان مارال
17:26
نازپری یا کاکل زری
نى نى من عاشقتم واسم فرقى نميكنه كه شما دختر باشى يا بسر ،امروز رفتم سونوگرافى 15 هفتگى ، خیلی هیجان داشتم مثل روزیایی که قراره برم دندون پزشکی هاهاهاها خلاصه وارد اتاق شدیمو اقای دکتر شروع کردن به بالاپایین کردن دستگاه روی شکم من قلبم داشت کنده میشد از جا تا یک کلمه بگه گفتش نی نی شما سالم خداروشکر ضربان قلبتو گذاشت شنیدیم وای که چقدرصداشو دوست دارم بعدش اندازه لگن ، دورسر، دستاوپاها همه رو برامون توضیح دادش عزیزم همچین مثل نی نی ها دستوپای بلوریتو جمع کرده بودی تو شکمت که نگو خیلی اروم بودی با اینکه من کلی شکلات خوردم تا شما بپر بپر کنیاما عینهو یک عروسک اروم خلاصه د رآخرم جنسیت شما رو گفت بله دخترخانوم عسل خانوم طلا خانوم عشق من همه ...
نویسنده :
مامان مارال
17:23
تلخ و شيرين
به نام خداى مهربون فرشته آسمونى من مى خوام برات بنويسم كه بدونى چه جورى زمينى شدى امروز صبح رفتم آزمايش خون دادم ببينم خدا آرزوى من و برآورده مى كنه كه بتونم يه فرشته كوچولو از خدا به امانت بگيرم آره، جوابش مثبت بود از خوشحالى بال درآوردم نمى دونم بايد چى كار كنم ، يه احساس وصف نكردنى دارم فقط يه غصه ته دلمه كه نميزاره خوشحاليم به آخرين حدش برسه ، امروز تولد خاله نرگس ، جواب آزمايشش امروز اومد ، متاسفانه خاله مهربونت توى دو تا سينش توده ى بد داره بايد زود عمل كنه ، اين موضوع خيلي ناراحتم مى كنه ...
نویسنده :
مامان مارال
23:38